سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوابیم........هنوز (سه شنبه 87/7/16 ساعت 12:5 صبح)

سلام.امیدوارم حال همگی خوب باشه.

منکه نمیدونم خوبم یا بد!!!

تو این هفته ضدحال زیاد خوردم........................میدونید....!!!بد نیس ادم گاهی یه جوری

یه جایی از یه کسی..........یه تلنگر کوچیک بخوره......اون موقع هست که میفهمه تا الان کدوم

راهو اشتباه رفته کدوم کارو انجام داده که نباید........................!!!!

دل کیو شکسته؟؟؟  کدوم احساسو زیرپا گذاشته؟؟!

بعد از همه اینا..........بعد از کلی فکرو کلنجار رفتن تو خودش تازه میفهمه کیه از کجا اومده

کجا قرار داره و کجا میخواد بره............کاش زودتر اگر هنوزم خوابیم بیدار شیم

 

 





تنها (چهارشنبه 87/6/27 ساعت 2:13 عصر)
تنها



این منم....... (سه شنبه 87/6/26 ساعت 4:0 صبح)
و این منم ... زنی تنها ... خط نوشته ای نا تمام یافتم ... گمانم از آن روزهایی که هنوز این همه اتفاق ناخواسته ... تقویمم را سیاه نکرده بود! و چه ناشکرانه نگاشته بودم که امروز در حسرت آن روزها هم مانده ام به درد ... تمامش کردم چنان که شایسته ی نوشتن گردد در این صفحه ی به مرگ ِ سکوت ... مُرده ! آخرین کلامم باشد شاید ... با تو ! و باز به میهمانی شب های لاجوردی ات آمدم ... چنان همیشه بی دعوت! کاش همان بودی هنوز ... که شناخته بودم ! خواهرانه خواستم خواسته هایت را ! تمام آنچه که بر آمد و بر نیامد از دستم ... هرچند اگر تو ... دیگر تو نباشی ! هرچند فراموش شده باشی به حرف های نا محترمانه ! و فراموش کرده باشی همه چیز را به لمس انگشتانی موزون و نگاهی سرشار از برق عاشقی ! رفتی ... به دنبال رنگ و لعاب هایی همه از جنس مجاز ... رفتی ... چنان که دورترینی از من ... تو که نزدیک ترینم بودی!!! ماندم که می خواستم بمانمت ... رفتی ... هرچند به خیالت مانده ای هنوز! خفقان می گیرم به سکوت که مقصودم را چنان که دوست داری ... فهمیدی ... نه چنان که منظورم بود ... من فراموش شدم در زیر خروارها کلام ناپسند و رفتار ناشایست و تهمت ناروا ! من ... مُردم به احترام خوش بودنم آنها که دوستشان داشتم ! من ... افتادم به سنگ حسادتی که کسی به تکیه گاهم زد ... و به سستی پایه های کسی که به نام تکیه گاهم بود نه به معرفت ! چه اهمیت دارد بودن و نبودنم برای کسی که دیگر نیست ! که دیگر نمی تواند باشد!!! گمانم به تورق صفحات تقویم، یک سال و چند روز گذشته باشد از آن روز که کسی آموخت مرا که زمزمه کنم زیر لب : و این منم زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد ... می روم که بمانی و خوش بمانی و آسوده بمانی ! می روم که دروغ هایت رنگ حقیقت گیرد و نقش هایت به زندگی ات نزدیک تر باشد ! یادت باشد به چند فروختی ام !!! همین و دیگر هیچ ... و طلوع و سحر، و فروغ و اثر، و چراغ شب یلدای کسی باش گلم ... و بهار و نسیم، و نگار و ندیم، ودل آرام و تسلای کسی باش گلم ... ابر شو، باران باش، برف کوهستان باش، یاری پنهان باش ... چشمه جاری صحرای کسی باش گلم ... زندگی دریایی است، پر تلاطم، پر موج ... گاه موجی آرام ... گاه موجی در اوج با دلی دریایی، زورق و ساحل دریای کسی باش گلم ... اختری کن هر شب، خاوری کن هر صبح روشنی کن هر روز، یاوری کن هر دم ... ماه و خورشید کسی، قهرمان غم و کم های کسی باش گلم ... جرسی، نفسی، و مسیحای کسی باش گلم ...



عشق (سه شنبه 87/6/26 ساعت 3:48 صبح)

حتی عاقلترین مردمان نیز زیر بار سنگین عشق خم می شوند اما به راستی عشق به سبکی و لطافت نسیم خوش است

عشق تو را متعادل و متعالی می کند.....وقتی عاشقی، با هستی در یک تبادل و ارتباط عمیق قرار داری ، همه چیز در یک سطح مساوی قرار دارد ، با ارزش مساوی...

 





راز (سه شنبه 87/6/26 ساعت 3:44 صبح)

هیچ وقت رازت رو به کسی نگو وقتی خودت نمی تونی حفظش کنی چطور انتظار داری کسی دیگه برات راز نگهدار باشه ؟؟؟؟خیلی از ما ادما سراین موضوع!همین راز دار بودن!!!خیلی تو زندگی ضربه خوردیم....

خیلی از ماها چیزایی رو از دست دادیم که شاید به دست اوردنشون ممکن نباشه!!!اما.................اما بازم برامون تجربه نشده که نشده که...............نشده!!!کاش قبل از اینکه خیلی چیزای باارزشو از دست بدیم چشمامونو به اطرافمون باز کنیم و دوروبریامونو بشناسیم!!!اینو از من که یه زخم خورده ام قبول کنیدوبه هرکسی اعتماد نکنید...





   1   2   3      >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 3577 بازدید
  • درباره من

  • بیا تو بد نمیگذره!!!
    سپیده
    سلام.....امیدوارم همگی شاد باشید. این وبلگو تازه باز کردم...امیدوارم بتونم مطالب خوبی رو در اختیارتون بذارم. تو این راه به نظرات و انتقادات شما عزیزان هم نیاز دارم. مرسی........دیگه حرفی نیست...... .
  • اشتراک در خبرنامه
  •